پارت بیست و نهم :

به زحمت چشمانش را باز کرد و به ساعت روی دیوار نگاهی انداخت که سه و چهل دقیقه‌ی بعدازظهر را نشان می‌داد. دستانش را بالا برد و تنش را کش و قوسی داد تا کمی بدنش نرم شود. صبح آن‌قدر زود بیدار شده بود که به خواب ظهرگاهی نیاز داشت! کمی کار بانکی داشت و به ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.